باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[1]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[2]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[3]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[4]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[5]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[6]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[7]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [8]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[9]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [10]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[1]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[2]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[3]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[4]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[5]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[6]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[7]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [8]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[9]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [10]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[1]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[2]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[3]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[4]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[5]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[6]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[7]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [8]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[9]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [10]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[1]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[2]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[3]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[4]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[5]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[6]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[7]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [8]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[9]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [10]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[1]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[2]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[3]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[4]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[5]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[6]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[7]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [8]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[9]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [10]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[1]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[2]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[3]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[4]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[5]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[6]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[7]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [8]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[9]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [10]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[1]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[2]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[3]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[4]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[5]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[6]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[7]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [8]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[9]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [10]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[1]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[2]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[3]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[4]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[5]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[6]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[7]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [8]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[9]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [10]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[i]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[ii]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[iii]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[iv]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[v]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[vi]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[vii]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [viii]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[ix]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [x]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[i]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[ii]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[iii]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[iv]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[v]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[vi]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[vii]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [viii]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[ix]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [x]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[i]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[ii]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[iii]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[iv]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[v]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[vi]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[vii]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [viii]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[ix]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [x]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[i]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[ii]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[iii]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[iv]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[v]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[vi]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[vii]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [viii]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[ix]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [x]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[i]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[ii]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[iii]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[iv]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[v]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[vi]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[vii]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [viii]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[ix]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [x]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[i]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[ii]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[iii]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[iv]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[v]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[vi]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[vii]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [viii]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[ix]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [x]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
باسمه تعالي
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي
کلید واژه ها : سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، اسلام ، وحدت ، اتّحاد ، اختلاف ، کشور ، ملّت ، مسلمان
سيّد جمالالدّين در بيداري ملل شرقي و آگاهي آنان در برقراري وحدت اسلامي و نهضت علمي و ادبي با جانبازيها و ايثارگريها كه از خود نشان داد، حقّ خود را نسبت به اسلام تا پاي جان ايفا نموده و در پيشبرد انديشه و افكار مسلمانان در سمت و سوي اسلامي حقيقي و ناب سر و دستار خود را در راهي خطير و هولناك از كف داده و در مسيري گام برداشت كه پيشوايان و هاديان دلسوز و فداكار به آن طريق دَين خود را در راه ايمان و عقيدهي اسلامي ادا مينمايند. او در كشورهاي ايران، هند، مصر، افغان و تركيه، نهضت متعالي خويش را كه مؤلّفههاي وحدت، دين، علم و ادب را در بر ميگيرد، آن گونه عرضه نمود كه امروزه ايرانيان او را ايراني، افاغنه او را افغاني و بالاخره مصريان و تركها بيش از ديگران او را ستايش و نيايش ميكنند. او با پرتو درخشان خود در آسمان مشرق زمين جرقّهاي حيات زا و پُر طراوت و روح بخش در كالبد نيمه جان مسلمانان قشري و متحجّر كه از مسير اصلي اسلام منحرف گشته بودند ، برافروخت و آسمان تيره
بي اختر تابناك اسلام واقعي را فروزان نمود. او با نداهايي رسا و فريادهاي بيداري ، شرق خفته در خوابگاه غفلت و بيخبري را بيدار نمود و مستي و مخموري را از وجود آنان زدود. او كسي است كه هنوز تا هنوز است انديشههاي متردّد و گمراه از سايهاش ميترسند و از يادآوري سخنانش ميهراسند.
در اين مقاله وحدت و انسجام اسلامي را در افكار و انديشه هايش جويا ميشويم و اين هدف اصلي و مقصد اساسي و غايت سياسي او را از بيانات و سخنانش و نوشتههاي نويسندگان متعهّد بازگو مينماييم.
فصل اول: سخنان سيّد جمالالدّين در مورد وحدت اسلامي
مرحوم سيّد شخصاً راجع به خود چنين نوشته است:
« تا جايي كه امكان داشت، انديشههاي متفرّق را جمع كرده و تصوّرات پراكنده را متمركز ساختم. آنگاه به شرق و مردم آن نظر افكندم، ايران، افغانستان، و سپس هندوستان آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي بوده و يمن و نجد و عراق و بغداد و شام و اندلس و الحمراء آن و همچنين هر ناحيه و گوشهاي از دولتهاي اسلامي و پايان سرنوشت آنها . . . و بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه: شرق، شرق است. سپس تمام قواي فكري خود را به تشخيص درد و بيماري آن اختصاص دادم، تا آنكه داروي علاج آن را به دست آوردم، آنگاه چنين نتيجه گرفتم كه بدترين و كشنده ترين درد آن، همانا تجزيه و انقسام مردم و تشتّت آراء و افكارشان است و اختلاف آنها در اتّحاد و اتّحاد آنها در اختلاف! آنگاه به توحيد كلمه ی آنها و آگاه كردنشان به خطرهاي اروپايي، كه از هر طرف آنها را فرا گرفته است، همّت گماشتم.[i]»
خدا رحمت كند سيّد جمالالدّين را چه نيكو ميگفت: مسلمانان اتّفاق كردند كه اتّحاد و اتّفاق با يكديگر نداشته باشند! دريغا كه هر يك مانند خوره همديگر را ميخورند، تيشه به ريشهي هستي خود ميزنند، براي خرسندي دشمنان محمّد (ص) پشت به قبله ميكنند، قرآن مجيد را نديده ميانگارند، و غربزدگي را سرمايهي افتخار خود و خاندانشان ميپندارند. تفو بر تو اي چرخ گردون، تفو!
سخنان سيّد در جرگهي بنايان آزاد :
نخستين چيزي كه مرا تشويق كرد تا در جرگهي بنايان آزاد شركت كنم، همان عنوان بزرگ آزادي ، مساوات و برادري است كه هدفش بهره مند شدن جمعيّت بشري و جهان آدميّت است كه در پشت سر آن براي نابود كردن ستمكاران كوشش مينمايند تا بنياد عدالت حقيقي را استوار سازند. با اين وصف، همّت به كار و عزّت نفس و اخلاق پاك و كوچك شمردن مرگ در برابر ستمكاران را فراماسون به من نشان ميدهد؛ اين تعريف فراماسون مرا راضي ساخت كه در جرگهي بنايان آزاد وارد شوم.
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام
اي برادران، سيّد جمالالدّين رياست را براي خود منكر است، هرگز رياست نميخواهد، فراماسون، شريفتر و بالاتر از آن است كه براي رئيس ايجاد قدرت كند، يا اغراض شخصي با بهرههاي مادّي و ادبي را به كار برد. مرا دعوت ميكنيد كه فراماسون پاك و بيآلايش شوم و از زشتيها دوري كنم و بايد علاقهمند به آبرو و شرف خود باشم. فراماسون هنگامي به برادر خود كمك ميكند كه علّتي داشته باشد، اگر يكي از اعضاي بدنش نقصي پيدا كرده باشد، آنگاه او را از ساير برادران بني از نوع خود مقدّم ميدارد، هرگاه بينوا وفات كرد، كودكانش را پرورش ميدهد و در آموزش و پرورششان جدّيّت مينمايد، همراهي بدون جهت در مشرب بنايان آزاد از گناهان به شمار ميرود.[ii]
بخشي از نامهي سيّد به علماي مجاهد طراز اوّل جهت خلع و بركناري شاه قاجار:
شما ياوران خدائيد، جانهاي شما كه از شريعت خدائي سرشار است شما را از هر هوا و هوسي كه موجب دو تيرگي و اختلاف كلمه باشد نگاه ميدارد ، شيطان نميتواند بين شما را بهم بزند، شما چون دستي هستيد كه خدا با آن از قلعههاي محكم دين خود دفاع مينمايد، و با اين دست است كه ارتش كفر و ياران زنادقه را دور ميسازد. تمام مردم ( به غير از آن كسي كه بنا است زيانكار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمايند، اگر خلع اين نادان را اعلان كنيد بزرگ و كوچك، بينوا و توانگر، اطاعت خواهند كرد.
سخنان سيّد در انجمن دانشمندان ايراني و ساير شيعهها در اسلامبول :
امروزه مذهب اسلام كه به منزلهي كشتياي كه ناخداي آن محمّد بن عبدالله(ص) است و تمام مسلمانان كشتينشينان اين كشتي مقدّسند و در اين روزگار اين كشتي دچار طوفان و مشرف بر غرق است و اهل كفر و زندقه از هر طرف در اين كشتي رخنه كردهاند، آيا تكليف كشتينشينهاي چنين كشتي كه در حال غرق شدن است، و سرنشينان آن آماده از بين رفتن هستند چيست؟.
آيا نخست بايد در حفظ و حراست و نجات اين كشتي از طوفان و غرق بكوشند يا در مقام نفاق و اغراض شخصي و اختلافات جزئي در صدد خرابي كشتي و هلاك يكديگر برآيند؟ همه يك زبان و يك رأي جواب دادند:
كه نخست حفظ بيضهي اسلام و نجات اين كشتي مقدّس از غرقاب. فرضيهاي است كه بر عهدهي هر مسلماني قرار گرفته است.[iii]
سيّد جمالالدّين در سال 1278 عازم كابل پايتخت كشور مسلمان و همسايه ، افغانستان ميشود و در آنجا ضمن فعّاليّتهائي شناخت كافي از جامعه ی آن روز افغانستان به دست ميآورد و بر همين اساس براي تفاهمي كه ميبايد بين دو ملّت ايران و افغان به وجود بيايد ، به اين اتّحاد خيلي علاقهمند بوده و آن را مقدّمهي اتّحاد كشورهاي اسلامي ميدانسته و در مقالهاي براي اين هدف چنين مينويسد:
( . . . ما دوست داريم كه نويسندگان روزنامههاي فارسي با افكار توانا و صفاي خاطري كه دارا هستند انديشههاي ما را تقويت كرده و با تدابير عاقلانه ی خود فارسي زبانان را مخصوصاً به وحدت اسلامي و زنده كردن رابطه ی ملّتي كه بين مسلمانان است دعوت كنند و از همه بيشتر در اتّفاق ايرانيها و افغانيها و مردم آنها كوشش و مجاهده نمايند زيرا اينها دو طايفه هستند كه از يك نژاد ميباشند و اصل هر دو فارسي قديم است و چيزيكه بر ارتباط آنها افزوده ديانت حقّه اسلام است و جز يك اختلاف جزئي مذهبي كه هيچ وقت نبايد شقّ عصاي مسلمين و از هم گسيختگي تار و پود وحدت اسلامي بشود بين آنها هيچ نوع اختلاف ديگري وجود ندارد و اين هم نزد كساني كه داراي عقل سليم هستند قابل توجّه نيست و هيچگاه اختلاف جزئي نبايد سبب اختلاف كلّي و ناپسندي بشود . . . . تصوّر ميكنم بر شما هيچ پوشيده نباشد كه بهترين وقت اتّحاد و اتّفاق با افغانيها همين حالاست و حالا بايد بر ضدّ دشمنان هم عهد شده و كاملاً متّحد و متّفق شويد تا بتوانيد از اتّفاق و اتّحاد قلعه ی محكمي بنا نموده و در كف آن بياسائيد و بدين وسيله دشمن نتواند پا به كشور شما بگذارد. خيال ميكنم شما فراموش نكردهايد كه كار استيلای دشمن بر هندوستان به سبب اختلاف شما با افغانيها تمام شد آيا نميدانيد كه هر فرد مسلمان در هند چشم به طرف «پنجاب» دوخته و منتظر است كه چه وقت شما با افغانيها متّحد شده براي نجات او برويد) . . . حالا زمان پيمان اتّحاد بستن است حالا موقع دست به دست هم دادن است. زيرا كه از خاور و باختر ، دشمنان شهرهاي شما را احاطه كردهاند و هر فردي از افراد آنها شب و روز شمشير خود را تيز ميكند و تير خود را به چلّه ی كمان ميگذارد دنبال فرصت ميگردد كه بر سر شما و شهرهاي شما شبيخون زند پس حالا اگر كوچكترين فرصتي را از دست بدهيد مشكل است در وقت ديگر بتوانيد آن را به چنگ آوريد. مسئله ی « مصر» دشمن را دچار اضطراب شديدي كرده و با اين كه از حيث قواي جنگي مصريها ضعيف و ناتوان هستند و همين اضطراب دشمن را وادار نموده كه دولتهاي اسلامي را در ورطهي اختلاف بيندازد و از واكنش آن به نفع خود استفاده كند. از اين جهت مهمترين فضل فضلا و دانشمندان ايران فعلاً اينست كه به نوشتن مقالات و كتبي بپردازند كه حاوي بيان فوائد اتّفاق و اتّحاد بين ايرانيها و افغانيها باشد و مخصوصاً اگر علماي اعلام و مجتهدين گرام به نوشتن اين مطالب مشغول شوند نتيجه كامل گرفته خواهد شد. زيرا كه: عالم انساني عالم انديشه و سخن است. و اگر انديشه ی نيك به وسيله ی گفتار نيك در كتب و رسائل و جرايد منتشر شود در تهذيب اخلاق، صفاي خاطر و اصلاح معاش و معاد بشر فوائد بسياري را دارد.
آخر كدام فرق بين افغانيها و برادران ايراني آنهاست ؟ مگر نه اينست كه همه به وحدانيّت خدا و نبوّت پيمبر اسلام ايمان دارند؟.
همانطور كه ايرانيها و افغانيها بر سر مسئله مذهب در دين اسلام با يكديگر اختلاف دارند و همينطور آلمانيهاهم در خصوص دين مسيح با هم اختلاف داشتند ولي از وقتي كه فهميدند اين اختلاف جزئي، موجب ناتواني و تزلزل وحدت سياسي آنها شده و دولتهاي همسايه از اين قسمت استفاده كردهاند و دست به جانب آنها دراز نمودهاند. اختلاف مذهبي را يكسو نهاده و با ايجاد وحدت ملّي و حفظ مصالح عمومي كشور كوشيدند و اينك عظمت و اقتدار
ديرينه ی خود را دوباره به دست آورده و سرنوشت سياست اروپا را آنها تعيين ميكنند.
سخنان سيّد جمالالدّين در روزنامهي اطّلاع
نمره ی نود و يكم بيست و ششم رجب المرجّب سنه ی 1301 هجري نقل از عروة الوثقي
دين اسلام و اوامر قرآن از اول تا به آخرش براي سعادت بشر و تميزبين خير و شر و راهنمائي مردم به سر چشمهي مقصود و خيمهي نجات دو جهاني است، علّت عقبافتادگيهاي مسلمين از قافلهي رستگاري و سعادت و محروم ماندن آنها از تجلّی حقیقت همانا پشت پا زدن به دستورات الهي و قوانين قرآني است. چه در كلام آسماني از نزد خداوند فرموده:
« . . . اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِاَنْفُسِهِمْ . . . »
خداوند آزادي و رفاهيت ملّتي را تغيير نمي دهد مگر آن كه افراد آن اجتماع خودشان كردار و رفتار خود را تغيير دهند.
تا وقتي كه مسلمانان به يك يك احكام قرآن مجيد عمل ميكردند توانستند پرچم اقتدار خويش را بر فراز كشورهاي جهان به اهتزاز در آورده و سيادت و آقائي را مخصوص خويش قرار دهند. و زماني كه روي از مقرّرات اسلام گردانيده و به برخي قوانين آن ايمان آورده و از فرط شهوت پرستي نسبت به بعض ديگر كافر شدهاند و از عمل كردن به جزء جزء احكام قرآن چشم پوشيدند كارشان به اينجا رسيد كه اكنون مشاهده ميشود پس خرابي اوضاع مسلمين نه فقط به علّت سياست اروپائيان و بيگانگان است بلكه علّت اصلي را در خود آنها بايد جستجو كرد، نه مگر قرآن مجيد آن عظيم نزول ربّاني مسلمانان را براي نجات از كيد دشمنان و دريافت مجد و عظمت، رهنمائي به اين آيه شريفه فرموده كه:
« وَ اَعْتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعاً و لا تَفَرَّقوا . . . »
يعني همه بايد چنگ به رشته ی محكم خدائي زنيم و دست از تفرقه و جدائي برداريم.
پس علّت چيست؟ به خلاف اين دستور اسلامي اين همه تشتّت آراء در بين امّت قرآن موجود است و براي چه هر دسته و طبقهاي از مسلمانان يك مرام و ايده ي به خصوصي براي خود به وجود آورده و مسلكهاي گوناگوني را در راه توحيد و اين ديانت پاك ايجاد نموده اند.[iv]
سيّد جمالالدّين بدون انكار اهميّت انتقال علوم جديد به سرزمينهاي اسلامي مينويسد:
« پراكندگي و تشتّتي كه در بعضي از ممالك اسلامي ديده ميشود ، منشأ آن قصور حكّام و انحرافات آنان، از اصول ثابتي است كه ديانت اسلامي بر روي آن بنا يافته و به خاطر آن است كه از روش گذشتگان و اسلاف خود عدول نموده اند چه ترك اين اصول مسلّم و اعراض از سلوك متداول ، بيشتر از هر كس ديگري، به سلطه ی عليا صدمه ميزند. وقتي كه حكّام در اسلام به قواعد شرع باز ميگردند و به روش مردم نخستين ميگردند، دير زماني نميگذرد كه خداوند سرزمينهاي آنان را توسعه ميدهد و ايشان را به ائمّه ی دين ملحق ميكند. خداوند ما را به خير پيروز گرداند و به راه راست هدايت كند.
عقيدهي سيّد جمالالدّين در مورد تعصّب و بيان معني تحقيرانهي فناتيك از نظر فرنگيها
به عقيده ی سيّد جمالالدّين ، چون فرنگي مآبان به حقيقت تعصّب و كاركردهاي مثبت آن علم ندارند، وقتي فردي مخالف مشرب خود را ميبينند، او را « متعصّب» ميگويند، طعنه ميزنند، عيبجويي ميكنند، دماغ خود را از كبر به بالا ميگيرند و مرگ و هلاكت وي را طلب ميكنند، حال آنكه تعصّب داراي كاركردهاي مثبت زيادي است. عصارهي وجود مثبت تعصّب از ديدگاه سيّد جمالالدّين به قرار ذيل است:
- تعصّب عامل پيوند عناصر ملّي و وسيلهاي هست كه بنيان ملّتها با آن استوار ميگردد.
- تعصّب پراكندگي ملّت را تحت نام واحدي جمع ميكند و به مجموعه ی افراد يك مملكت ، به تقدير الهي خلقت واحدي ميبخشد.
- وحدت ملّي زاييده تعصّب ( پافشاري فرد در تقويت ملّت خود و كوشش در دفع ضرر از وي) باعث رقابت يك ملّت با يك قبيله ديگر گشته و منشأ تدارك اسباب رفاه، زندگي آرام و بسيج نيروهايي ميگردد كه اسباب عزّت و شرافت و علوّ مرتبه و نفوذ سخن است و كمال ملّي را به دنبال ميآورد.
سيّد جمال ترديد ندارد كه « نيرومندترين رابطه ميان مسلمانان، پيوند ديني است». پس درست به همين دليل است كه فرنگيها با دريافت اقتدار حاصله از اين پيوند و به سبب طمع در كشورها و شهرهاي مسلمانان، تمام توجّه خود را مصروف نشر انديشه ی تحقير و تخفيف تعصّب كرده و ميكوشند تا از جمله، با همان فرنگيمآبان پيرو خود، وحدت مسلمانان و عالم اسلام را در هم بكوبند و با تبديل مسلمانان به حزبها و گروهها ، سرزمين بزرگ اسلامي را پارچه پارچه كنند.
از نظر مضمون و مفهوم وحدت ، سه نوع وحدت در سه لايه در نظريه سيّد جمال قابل تشخيص است:
- وحدت سياسي بين ممالك اسلامي حول محور خلافت ( همكاري شاه ايران و خديو مصر با عثماني).
- وحدت سياسي و عملي شيعه و سنّي و همكاري اين فرقه ی برادر در برابر سلطهگران خارجي.
- وحدت ايماني و عقيدتي عمومي مسلمانان حول قرآن و ارزشهاي متقن و استوار ديني.[v]
سخنان سيّد جمالالدّين در مورد ظلمهايي كه بر مصر وارد شده بود:
در نشريهي « عروة الوثقي » كه سيّد جمالالدّين و شيخ محمّد عبده براي بيداري شرق در پاريس منتشر ميكردند، سطري نبود كه در آن يادي از مصر نشده باشد و همهي دليلها و برهانها بر ستمكاري و زورگويي انگليسيان، با مصر و اوضاع و احوال مصر و مصريان، مثال آورده ميشد و هر بار كه سيّد جمال يا شيخ محمّد عبده ميخواست عوامل و انگيزههايي را شرح دهد كه به تجزيه و انحلال سلطنت عثماني ميانجامد، تعلّل و سهلانگاري در امر مصر و حقّ مصر را در درجهي اوّل اهميّت ياد ميكرد زيرا جراحت مصر در جسم امّت اسلامي و عرب به طور اخص، تا التيام نمييافت، جهان اسلام، آرام نميگرفت.
سيّد جمالالدّين هر شهر و هر سرزمين اسلامي و شرقي را به منزلهي « مصر» ميدانست و ميگفت اگر امروز درين منطقه جايي باشد كه حكم اجنبي در آن رسوخ و نفوذ نيافته باشد، بي شك اين سرنوشت شوم در كمين آنست و فرداست كه نوبت آن نيز فرا خواهد رسيد و سقوط آن حتمي خواهد بود مگر آن كه خردها بيدار و ارادهها استوار گردد و امّتهاي اسلامي و اقوام شرق دست به دست هم بدهند و وحدت كلمه پيدا كنند و وسايل و اسباب حفظ خانه و ملك خود را به دست آورند و عزّت آزادي و شايستگي استقلال را از راهش احراز كنند تا دست خدا پشت و پناهشان باشد كه «يدُالله فوقَ ايديهم»
سيّد جمالالدّين در زمينهي بيداري مسلمين و برانگيختن آنان به يگانگي، چنين تصريح كرده است: « اين كه ميگويم مسلمانان وحدت پيدا كنند، مقصودم اين نيست زمام امور آنان به دست يك شخص داده شود. اين امر شايد غير ممكن باشد. اما اميد من اينست كه سلطان همهي آنان ، « قرآن » باشد و وجههي وحدتشان دين قرار گيرد و هر مملكت اسلامي تا آنجا كه ميتواند ، در حفظ مملكت اسلامي ديگر بكوشد و زندگي خود را در زندگي او و بقاي خود را در بقاي او ببيند . . . .
نظر سيّد جمالالدّين دربارهي دينهاي سه گانه و اتّحاد :
......آنگاه به ميان مردم زمين بازگشتم و به جستجوي مهمترين چيزي كه بر سر آن اختلاف دارند، برخاستم و ديدم كه مورد اختلاف بزرگ، «دين» است. دينهاي سه گانه را در نظر گرفتم و به بحثي دقيق در آنها پرداختم كه عاري از هر گونه تقليد و تقيّد بود و تنها خرد در آن راه داشت.
پس از بحث بسيار و پژوهش و امعان نظر، دريافتم كه دينهاي سه گانهي موسوي و عيسوي و محمّدي در بنياد و هدف يعني در مبدأ و غايت، هر سه با هم كمال هم آهنگي و اتّفاق را دارند. اگر در يكي، چيزي از اوامر خير مطلق كم باشد، ديگري آن را تكميل ميكند. اگر روزگاري بر مردم برآمده باشد و طغيان كرده باشند و يا كاهنان در فهم ناموس اشتباه كرده و يا آنكه از هر گوهر و ارزشي كاسته باشند، خداوند رسولي ديگر با كتاب و تأئيد فرستاده كه نقص مردم را بر طرف كرده و آنچه را كه آنان مهمل گذاشته بودند، خود تكميل نموده است.
از اين رو ، پرتو اميدي بزرگ بر من تابيد كه پيروان دينهاي سه گانه بتوانند متّحد شوند همانگونه كه اين سه دين در جوهر و اصل و قصد خود متّحد و يكسانند و با اين اتّحاد و همآهنگي ، بشر در اين زندگي كوتاه ، گام بلندي به سوي صلح برداشته است.
براي اين نظريهي خود طرحها افكندم و سطرها نوشتم و نامه هاي دعوت فرستادم ولي با پيروان اين هر سه دين از نزديك تماس نگرفتم و در علل و اسباب تفرقهي و اختلافهاي ميان اهل يك دين نيز كه آنان را به فرقهها و طايفههاي مختلف تقسيم و از هم جدا كرده است، به تعمّق نپرداختم. اما وقتي دريافتم كه مانع اتّحاد پيروان سه دين، چه پرتگاههاي عميقي است و چه دلّالان مفسدي كه هر فرقه و هر طايفهي مذهبي را به منزلهي دكاني ميگيرند يا معدني از طلا و نقره ، و سرمايهي تجارتشان ايجاد اختلافهاي ديني و طايفهاي و مذهبي است، پي بردم كه هر كس به مقاومت در برابر اين تفرقه و جدايي، دليري كند و بخواهد كه اختلافها را از ميان بردارد و افكار خلق را روشن گرداند و با رجوع به اصول حقّهي دين، لزوم ائتلاف را نشان بدهد، در نزد آنان قاطع ارزاق تاجران دين، و در عرفشان كافر و ملحد و بيدين است!
وقتي به اين نكات پي بردم، شاديهاي خيالي من به غمهاي واقعي بدل گشت و با نااميدي تمام از نظريهي خود صرف نظر كردم. آنگاه انديشههاي پراكندهي خود را گرد آوردم و واقعيّات را مجسّم نمودم و نخست افغانستان به نظرم آمد. اوّلين سرزميني كه جسم من با خاك آن تماس داشته است و انگاه هند كه در آن فكر و عقلم پرورده شده است، و سپس ايران به حكم همجواري و روابطي كه با آن داشتهام و پارهيي از همّت من صرف آن گشته است، و پس آنگاه جزيرة العرب و حجاز كه مهبط وحي و مشرق انوار تمدّن و فرهنگ بوده است و يمن و نجد و عراق و بغداد و هارون و مأمون آن، و شام و امويان داهيهاش، و آندلس و قصر الحمراء آن . . . و بدين گونه همهي سرزمينها و دولتهاي اسلامي را در شرق و غرب به نظر آوردم كه امروز چه بر سرشان آمده است.
شرق! شرق! دستگاه مغز من براي تشخيص درد و جستجوي درمان آن ساخته شده است. ديدم كشنده ترين بيماريهاي شرق كه معترض راه توحيد كلمه در آنست، درد چند دستهگي شرقيان و تشتّت آراء و افكارشان بوده و اختلافي كه در اتّحاد ، و اتّحادي كه براي اختلاف دارند . . . شرقيان اتّفاق كردهاند كه متّفق نباشند و هيچ قومي قائمهيي نداشته باشد!.[vi]
فصل دوم : سخنان و نوشتههاي نويسندگان و متفكّران در مورد سيّد جمالالدّين اسدآبادي
مرحوم « شيخ محمّد عبده» ميگويد:
« آن مقصد سياسي كه سيّد همهي افكارش را متوجّه آن ساخته بود و در سراسر دوران حيات ، خود را مسؤول انجام آن ميدانست و هر نوع مصيبتي را در راه آن تحمّل ميكرد ، عبارت بود از كوشش و تلاش در راه تقويت كشورهاي اسلامي و نجات دادن آنها از ضعف و ناتواني و بيدار كردن آنها براي اداره امور خود، تا اينكه اين امّت ، به امّت عزيز مبدّل شود و دولت مبدّل به دولت نيرومندي گردد، آن روز حيثيت و آبروي اسلام بازگشت خواهد كرد و دين حنيف اسلام از نو، عظمت از دست رفتهاش را باز يابد، و در اين ضمن سايه بريتانيا از سر ملّتهاي شرقي زايل شود[vii]» !
نويسندهي كتاب مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمال مينويسد:
سيّد جمالالدّين هرگز به دنبال جمع مال و ثروت، زراندوزي و بهرهمندي از لذايذ مادّي زندگي نرفت، به طور آشكار بر ما روشن ميگردد كه مبارزات « سيّد جمالالدّين» به خاطر هدفهاي بزرگ انساني و براي ايجاد وحدت بين مسلمانان و براي بيرون راندن استعمارگران خارجي و سركوب ساختن خودكامگان ، در داخل بلاد اسلامي بود. . . [viii]
آرمان سيّد
متفكّر شهيد مرتضي مطهّري در مورد آرمان سيّد جمالالدّين ميگويد: مي توان گفت: كه آرمان اصلاحي سيّد و جامعهي ايدهآلش در جامعهاي اسلامي خلاصه ميشود كه وحدت بر سراسر آن حاكم باشد؛ اختلافات نژادي ، زباني، منطقهاي، فرقهاي، بر اخوّت اسلامي آنها فائق نگردد و وحدت معنوي و فرهنگي و ايدئولوژيكي آنها را آسيب نرساند؛ مردم مسلمان مردمي باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هر گونه قيد استعمار و استبداد؛ تمدّن غربي را با روح اسلامي نه با روح غربي اقتباس نمايند؛ اسلام حاكم همان اسلام نخستين باشد بدون پيرايهها و ساز و برگها كه بعدها در طول تاريخ به آن بسته شده است؛ روح مجاهدگري به مسلمانان باز گردد؛ احساس عزّت و شرافت نمايند؛ زير بار ظلم و استبداد و استعباد نروند.[ix]
« احمد امين» يكي از نويسندگان معروف مصر كه دانشمند و پژوهشگري در اسلام نيز بود و كتاب « پرتو اسلام» و « فجر اسلام» او به قلم مرحوم عبّاس خليلي مدير روزنامهي اقدام به فارسي ترجمه شده است، در سال 1928 سفري به اسلامبول كرد و بر مزار سيّد جمالالدّين در حضور گروهي از دانشمندان ترك و تازي چنين سخنراني كرد:
« در اينجا دوستدار نفوس و آزاديبخش عقول و محرّك قلوب و باعث شعوب و لرزاننده ي تاج و تخت سلاطين غنوده است: كسي كه پادشاهان به عظمت او رشك ميبردند و از زبان او و سطوت او ميهراسيدند و دولتهاي دارندهي سپاه و جهاز جنگ از حركتش ميترسيدند و ممالك گسترده و آزاده براي او جاي آزادي نداشتند . . . در اينجا كسي خاموش مانده است كه آتش به جان افغان و مصر و ايران و پاريس و لندن و اسلامبول افكند. در اينجا كسي در دل خاك خفته است كه خود بذرهاي انقلاب عرابي را پاشيد و مردم را براي انقلاب در ايران برانگيخت و سراسر جهان اسلام را بر ضد حكومتهاي اجنبي به جنب و جوش درآورد تا خواستار اصلاحات اجتماعي شوند. در اينجا كسي آرام گرفته است كه با حكومت هاي استبدادي در مصر و با سلطنت ناصرالدّينشاه در ايران و انگلستان و پاريس در افتاد و با جهل و بيسوادي در شرق، و با جاسوسي و نفاق در اسلامبول پيكار كرد و هيچ كس و هيچ چيز بر او غلبه نكرد بجز مرگ . . . ما او را تجليل و تعظيم ميكنيم و دلهاي ما همواره به ياد او و به خاطر او ميتپد. . . [x]
نتيجه :
هدفي كه سيّد جمالالدّين در پي آن بود و قصد اساسي او در همهي كوششهاي خستگي ناپذيرش، و غرضي كه از تحريك نفوس و تهييج پياپي مردم داشت، اين بود كه مسلمانان را در همهي اقطار جهان، همانگونه كه در صدر اسلام متّحد بودند، يك صدا و يك سخن سازد و پيش از آنكه پراكندگي آنان را از پاي درآورد ، اسلام را به درخشندگي نخستين عصر زرّينش برساند. او رنج ميبرد و درد ميكشيد از اين كه ميديد سرزمينهاي اسلامي در ورطهي ناداني و نااميدي فرو رفته است و قرباني تجاوز و تعدّي اروپاييان شده است و امم اسلامي روز به روز ناتوانتر و فرسوده تر ميشوند.
سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اگر امّتهاي اسلامي از كابوس چيرگي و اشغال اجنبي رهايي يابند و به دخالت بيگانه در امور و شئون خود پايان بخشند و اسلام از تنگناها به در آيد و با مقتضيات حيات در عصر حاضر تطبيق داده شود، مسلمانان از عهدهي تدبير امور خود به خوبي بر خواهند آمد و ديگر نيازي به اتّكاء بر اروپاييان و استفاده از وسائل آنان نخواهند داشت . سيّد جمالالدّين بر اين بود كه اسلام در همهي مسائل اصلي و پايههاي بنيادي خود، دين جهاني است و با قدرت روحي خود ميتواند با همهي شرايط و احوال متغيّر همهي نسلها تطبيق داشته باشد.11
بنابراين سيّد جمالالدّين اسدآبادي را يكي از نوابغ سياسي و متفكّرين قرن اخير ايران ميتوان شمرد. اگر چه مقصد اساسي و غايهي سياسي او كه عبارت از توحيد ملل اسلامي يعني اتّحاد اسلام بود امروزه قيمت عملي و اهمّيّت اجتماعي ندارد و تقريباً اين موضوع از ميان رفته است و گر چه سيّد معظم در پيش بردن اين مقصد يك موفّقيّت قابل توجّه احراز نكرد و جهالت و غفلت دول اسلامي از ثمر دادن اين شجرهي فكر مانع آمد ولي باز مقام او در نزد عقلا و سياسيون و متفكّرين غرب و شرق بلند است و هميشه مايهي مفخرت ايران شمرده خواهد شد چه ميتوان گفت كه اغلب نهضتهاي علمي و سياسي ملل اسلامي در عهد اخير از منبع فيض تبليغات و تلقينات او آب خورده است.
ايراني همواره به وجود چنين مرد بزرگ كه نه تنها در موطن خود بلكه در اغلب ممالك اسلامي و در نزد اقوام مهمّ غرب مصدر آن همه نفوذ كلمه و اصابت نظر و مورد آن همه توقير و احترام گشته است، البتّه افتخار بايد كند و نام او را در رديف نوابغ بينظير تاريخ خود ثبت نمايد تا بدين وسيله هم شكران نعمت و اظهار قدرشناسي كرده و هم در پيش چشم نوباوگان نژاد نوزاد خود يك تمثال همّت و فضيلت و يك نمونهي عزم و اراده و يك مجسّمهي متانت و بردباري گذاشته باشد.12
من ا... التّوفيق
زهرا خلفي – عضو هيأت علمی دانشگاه آزاد اسلامي واحد دزفول
پانوشتها :
1. مفخر شرق ، ص 105
2. سيّد جمالالدّين و انديشهها او ، صص 15 ، 66
3. تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 119 ، 128 ، 129
4. يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، صص 55 تا 57 ، 80 و 81
5. يادوارهي صدمين سال گشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، صص 11 ، 30 ، 35 ، 56
6. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، صص 47 ، 76 ، 123 ، 124
7 . مفخر شرق ، صفحه 106
8. مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، ص 19
9. بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، ص 32
10. زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، ص 117
11 . همان کتاب ، ص 73
12 . شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، صص 12 ، 13 .
منابع و مآخذ :
- مفخر شرق ، سيّد جمال الدّین اسد آبادی ، ترجمه و نگارش : سيّد غلامرضا سعيدي، به كوشش و با مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1372
- سيّد جمالالدّين و انديشههاي او، مرتضي مدرّسي چهاردهي، مؤسّسه ی انتشارات اميركبير، چاپ هفتم، 1381
- تاكتيكهاي انقلابي سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، محمّد جواد صاحبي، انتشارات هادي، 1358
- يادوارهي سيّد جمالالدّين اسد اسلامي ، محسن عدوان ، انتشارات سيّد جمال ، 1357
- يادوارهي صدمين سالگشت سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، انديشهها و مبارزات، غلامحسين زرگري نژاد، رضا رئيس طوسي ، انتشارات مؤسّسه ی حسينيّهي ارشاد، چاپ اوّل، 1376
- زندگينامهي نويني از سيّد جمالالدّين حسيني ، علياكبر كسمايي ، نهضت زنان مسلمان، دفتر 149، 1360
- مبارزات ضدّ استعماري سيّد جمالالدّين اسدآبادي ، به قلم پرويز لوشاني ، مقدّمهي سيّد هادي خسروشاهي، مؤسسه مطبوعاتي « دارالعلم» چاپ دوّم ، 1347
- بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد سالهي اخير ، مرتضي مطهّري، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1371
- شرح حال و آثار سیّد جمال الدّین اسد آبادی ، میرزا لطف الله اسد آبادی ، انتشارات دارالفکر ، چاپ سوّم ، 1349
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
مقالات ،
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي،
،
:: برچسبها:
پيشگامان و مناديان وحدت در جهان اسلام ، سيّد جمالالدّين اسدآبادي,